ارسالی از کاربران/ مصائب کارمند قراردادی اقماری

امروز برای اولین بار اول ناگزیر  در ۱۸ امین سال خدمت صادقانه در صنعت  نفت به درمانگاه آزادی نفت مراجعه کردم.

امروز برای اولین بار اول ناگزیر  در ۱۸ امین سال خدمت صادقانه در صنعت  نفت به درمانگاه آزادی نفت مراجعه کردم.

“اخلاق” اکسیر توسعه فردی و سازمانی است “به نام اخلاق” آغاز کنیم تا “به نام انسان”برسیم و از رنج رهایی یابیم

باز هم قصه ای  دلگیر ، این درد آشنای مغفول مانده

امروز برای اولین بار اول ناگزیر  در ۱۸ امین سال خدمت صادقانه در صنعت  نفت به درمانگاه آزادی نفت مراجعه کردم 

متاسفانه از پذیریش من بعنوان نیروی قرار دادی معذور بودند

یک هفته نفس گیری است، که در گیر بیماری سخت و عجیبی شده ام

 *سرماخوردگی!!!*

نمی دانم ….

شاید سختی و سویه این بیماری عجیب را ” زامبی سرماخوردگی” نامید 

و اما ماجرا..‌

از این قرار است که:

(چهارشنبه ۱۷مرداد شروع دوره کاری من بود 

و ساعت ۱۳:۲۰ ساعت پروازم و از  ۱۲:۳۰ در سالن فرودگاه نشسته و منتظر اعلان پرواز بودم که باصدای دلنشینی اعلام شد، پرواز تا ساعت  ۱۵:۰۰ تاخیر دارد…

همان حکایت همیشگی و قدیمی

بلاخره از ساعت ۱۴:۳۰که مجدد بردینگ اعلام شد کم کم درون هواپیما نشستیم، درون محیطی سربسته،گرم، خفقان آور و استرس زا  با سوالاتی از قبیل چه کنم ها؟ چه شده ها؟ 

چرا پرواز انجام نمی شود؟!!

فاصله زمانی تهران_عسلویه با هواپیمای ایرباس A300_600 یک ساعت و سی دقیقه(۱:۳۰) اعلام شد  نشستیم  بردینگ کامل شد و نشستیم اما پرواز انجام نشد 

نشستیم کتاب خواندیم، اما پرواز انجام نشد 

نشستیم پیام ها را چک کردیم

اما پرواز انجام نشد 

یک مقاله کوتاه در باب اندیشکده نوشتم اما پرواز انجام نشد 

به واقع  متاسفانه تا ساعت ۱۷:۰۰ نشانده و محبوس و سپس پیاده شدیم 

آن چنان پیاده شدنی…

نه عذر خواهی، نه پاسخگویی و نه هزار درد بی درمان همیشگی….

کودکان بی تاب،سالمندان رنجور،جوانان پرخاشگر ،کارمندان عصبی و چه بریزم بر سر …

پیاده شدیم دراتوبوس سردرد عجیبی به سراغم آمد دور رینگ بار، چمدان سفر که با تاخیر زیاد به دستمان رسید را به امید پرواز کاری صبح پنجشنبه از ترمینال (۶) با هزینه (۱۰۰هزارتومان) حمل چرخ دستی به امانت ترمینال(۴) سپرده و به اورژانس فرودگاه مراجعه کردم

درمان : فشار سنج، آسپرین جویدنی ، همین و تمام….

آمدم بیرون ….

حالم خوب نبود به هزار گیر واگیر امور اداری ثبت غیبت در سیستم عملکرد ماهانه و زمانی که باید ثبات این سیستم را مجاب کرد که حق با نیروی انسانی است فکر می کردم

نزدیکترین درمانگاه به فرودگاه درمانگاه شهید سهرابی بود 

خدایش بیامرزد  

هم این شهید را ،هم پذیرش و هم پزشک عمومی را 

ویزیت شدم بله زامبی ها حمله کرده بودند به سیستم ایمنی تن رنجور خسته از تردد ۱۸ ساله از تهران _عسلویه

در گیر ویروس سرماخوردگی به ظاهر زامبی نما شده بودم ولی دلخوش از انکار بودم ؛ 

برای مادرم”چون بیمار است”

برای خواهرم  “چون شکل یک  پرستار خوش قلب مهربان است”

و برای هزینه پیش بینی نشده وسط تموز مرداد

دلم  گرفت 

و دلم می گیرد  از بی تدبیری دبیران و پرنقش در ماجرا

چاره نداشتم خانه مادری برایم پناهی امن بود

رسیدم خانه.  ساعت؛  ۱۹:۵۰ عصر

پنج روز بشدت مقیاس ریشتر در حد  زلزله ژاپن را  تجربه کردم اما چون به سازنده اش یقین و اعتماد داشتم

او  “اوس کریم” همیشگی ماست

《خدایا سپاس》

القصه از  ۱۷ مرداد تا الن بهبود نیافته ام… که بماند و بماند  برای بعد که چه شد

و اما حکایت غمگین بیماری با نفت

روی سخن با قوانین نانوشته و خوانده شده صنعت عظیم نفت و بهداشت و درمان هست

اگر من بیمه تامین اجتماعی دارم که استعلاجی من مقبول سازمان است

 ا️گر نفتی ام چرا پذیرش و تایید کردن، 《 نتوانید》

بلاخره تکلیف این مدل، شتر مرغی که ریسمان ناترازی بر گردنش بسته اید چه زمانی تعیین، مرتفع خواهید کرد….!

《روی سخن با چه کس می تواند باشد؟!》

حکایت شماره کارمندی و عدم رویت مشخصات پرونده  در سیستم بماند 

مواردی مشابهی را می بینی، مبتلا به، دلت که هیچ تمام قلبت از این تبعیض، نابرابری جنسیتی، عدم تکریم کارمند… آن هم در صنعت سلامت، بدرد می آید 

و من رنجور،کم توان تر از هر لحظه چانه زنی، سرگیچ و رنگ پریده در یک کلمه داغون   درمانده بودم 

خدایا!

چه کنم ،چه اندیشم که تاییدیه پزشک به اصطلاح معتمد نفت را بگیرم

که ایشان گواهی بدهند که عوامل عزیز رویت نمایند، من بیمار شده و هنوز بهبود نیافته ام

کارمند یا کارگر

نفتی یا غیر نفتی

آقا :

لطفا مهر، لطفا مهر

لطفا ویزیت

لطفا درمان 

حالت الیورتویست در داستان چارلز دیکنز را داشتم 

(A bowl of watery soup) 

اینقدر مستاصل اینقدر فروپاشیده 

شاید هم بشود پیشانی مرا داغ کرد که سیستم کارگر خود را بشناسد

آقا اجازه: لطفا مهر

التماس : لطفا تایید کنید، ۶ روز استعلاجی بیماری قانونی مرا، از همان روز لغو پرواز  غیبت خورده ام

مرا در پیچ و خم موانع انسانی درگیر نکنید

داغ کسر حقوق و کسر اضافه کار،درج غیبت در فیش حقوق…. آه و اشک من

گواهی پزشکی مرا منت گزارید به تاج مهر نفت مزین کنید

که من دست برروی آن گذاشته و قسم بخورم بیمارم،  من اعتبار ندارم به وجودِ ۱۸ ساله ام در نفت، 

من بچه سر راهی نفت ام 

من ۱۸ سال است بوی نفت را میدهم

باور؛ که نمی دانستم

قول میدهم  با بوی نفت مشامتان را نیازارم

زود می روم 

بماند برای شما 

اماگشایش این گره کور در توان انگشتان و ذهن خلاق و  رنجور از زمانه من نبود

*این هم بماند …*

یک لحظه به خانم منشی اشاره کردم کد ملی را میزنی 

*هویت ملی *

ناگهان مشخصات رویت شد

شادی ام به شادی گل اول، ماند و بس

اما باز هم ارایه خدمات غیر ممکن.

با مشورتِ با هم، مرا از سر ناچاری و دلسوزی، 

شاید خوش بینانه تر ؛ نوع دوستی با  آن حالت سرگیجه  به پزشک خانواده؛

اتاق شماره ۱، دکتر…. معرفی کردند

و گفتن ایشان به دلیل برخورداری از حسن ویژه اخلاق مداری، تنها فردی است که کارم را راه می اندازد

منت و سنگینی این گفتمان سخت بود ولی درد در  لحظه توان رفتن و جلوی  فکر مساعد را می گیرد،

رفتم که تمام شود این بی هویتی من در صنعت نفت 

دکتر جان سلام؛ 

من پذیرش شدم صندوقی نبود پول بستاند فقط ایندفعه گفتند 

که شما ابن سبیلی نسخه درمان بپیچید برای من.

دکتر گران ارج هم با  تبسم از شنیدن داستان راستان من  چند جا تماس گرفت و سرم  و دارو خواست که از  پشت خط جواب آمد ،تلعق نمی گیرد

پاسخی سخت درشت و مرا غصه این هرگز کشت….

و اما…

او انسان شریفی بود 

دست در جبیب کرد و گوشی موبایل این عصای موسی را در آورد 

هویت ملی ام را پرسید 

برایم دارو نوشت ..‌.

شرم را چشیدم ،  تشکر کرده و بیرون آمدم 

حتی از عوامل عزیز هم تشکر لسانی کردم 

ادب قدردانی ، مرام کلام  و منش زندگی است 

از اولین دارو خانه سر راه افیون و معجون را ستاندم  

با خود اندیشیدم

به رمز ادب و نزاکت و اخلاق حرفه ای که سال هاست برسر آنم

به مطب همان دکتر  شریف در بیرون از صندوق نفت مراجعه نمایم 

با پرس و جویی کوتاه یافتم

ساعت ۱۶:۳۰مطلب ایشان بودم 

تعجب پزشک؛ 

خوش رویی و خوش برخوردی 

عرض ادب دکتر آمده ام تا  تجویز  صبح را تمام نمایید، آمده ام که مسیر سبز انسان دوستی شما را ارج نهم  

نسخه ای که پیچیدی در شریان اخلاق مداری شماست که اگر ادامه و تزریق شود 

بی گمان ،بضم  بیمارتان،  بهبود خواهد یافت،  آن هم بهبودی مستمر 

دارو ها را توضیح و سرم و آمپول را به پرستار فرمودند خودشان تزریق می کند 

هر دو شریف،هر دو مهربان،هر دو وظیفه شناس 

خرسندم که کایزن در این برهه به کمک من آمد 

وظیفه من درج نوشتار و دلنوشته فوق بود

که در این بی مهری زمانه و صنعت 

هستند انسانی های شریفی که ایران را جایی برای ماندن می کنند

《درود بر شرفشان 》

تاب تن رنجور ، ذهن مشغول، دل شکسته از ناکارآمدی سیستم و تصمیم سازان سیستم ،  توان بیش از  نوشتن را  نمی دهد 

  ” نیروی  انسانی” اولین و ارزشمندترین  سرمایه سازمانی است ماشه زنجیره ارزش این سرمایه را فعال کنید.

پی نوشت ۱ :  به نام اخلاق

پی نوشت۲: من همه یاران برجا ماندم…

مانده ام سخت سر در گریبان؛ در این ۱۸ سال بوی نفت می دادم و مشام می آزردم

در عجبم قبل از اینکه کارمند یا هر شخصیت حقوقی داشته باشیم یک انسان دارای شخصیت حقیقی هستیم

دریغ از ارایه درمان حتی بصورت اورژانس سرم و دارو بماند پس اعتلا و عزت کارمندی چه؟ تکریم ارباب رجوع و منشور اخلاقی!

لام – جیم 

کسی که ۱۸ سال است تنها بوی نفت میدهد

۱۴۰۳/۰۵/۲۳

حکایت قصه پر درد ما

https://roydadnaft.ir/32525کپی شد!