خلیج فارس؛ منبع تازه انرژی اروپا
فتهنامه اکونومیست این هفته نشریه خود را با دو سرمقاله منتشر کرده است؛ مقالهای در ارتباط با انتخابات پیش روی ایتالیا و مقالهای که به اثرات تنشهای اخیر بازار انرژی و مسائل ژئوپلتیکی بر کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس میپردازد. از منظر اکونومیست این تغییرات در عین حال که سبب ثروتمند شدن و قدرت گرفتن بیشتر این کشورها میشود، میتواند منطقه را نیز بیثبات کند.
براساس آنچه در این مقاله آمده است، در طول هشت هفته تقریبا یک میلیون هوادار فوتبال برای جام جهانی به قطر میروند، که بسیاری از آنها از شهرهای همسایه چون دوبی و ابوظبی سفر میکنند. آنها به منطقهای پا میگذارند که به لطف عملیات نظامی ولادیمیر پوتین در اوکراین، به واسطه انرژی به سرمایه ۵/ ۳تریلیوندلاری رسیده است. سیاستمداران غربی نیز که با بحران هزینههای زندگی دستوپنجه نرم میکنند، بار دیگر به سلطنت اقتصاد سوختهای فسیلی ادای احترام میکنند. اولاف شولتز، صدراعظم آلمان، قرار است این هفته به این منطقه سفر کند؛ در ماه ژوئیه نیز جو بایدن با محمد بن سلمان، ولیعهد کشوری که آن را به علت نقض حقوق بشر منفور معرفی کرده بود، دست داد.
مهندسی تازه جریان انرژی
اکونومیست معتقد است آخرین رونق نفت و گاز همزمان با روندهای عمیقی درحال وقوع است: مهندسی مجدد جریانهای انرژی جهانی در واکنش به تحریمهای غرب و تغییرات آبوهوایی، و بازسازی اتحادهای ژئوپلتیک در خاورمیانه همزمان با سازگاری آن با جهانی چندقطبی که در آن آمریکا دیگر ضامن قابلاتکایی برای امنیت نیست؛ نتیجه نیز خلیج فارسی با ظاهری جدید است، که قرار است در دهههای پیش رو همچنان تاثیرگذار باشد. با وجود این، مشخص نیست منبعی از ثبات باقی خواهد ماند.
کشورهای حوزه خلیج فارس در منطقهای واقع هستند که دو دهه وحشتناک را پشت سر گذاشته است. در بحبوحه جنگها حدود یکمیلیون نفر در خاورمیانه جان خود را از دست دادهاند و سهم آن از تولید ناخالص داخلی جهان از ۴درصد سال ۲۰۱۲ به ۳درصد کاهش یافته است. آمریکا در پی نابسامانیهای عراق و افغانستان حضور نظامی خود را کاهش داد و متحدان قدیمی خود، از جمله کشورهای عربی حوزه خلیج فارس، را ترک کرد. قطر، عربستان سعودی و امارات متحده عربی، کشورهای خودکامهای هستند که با کاهش بلندمدت تقاضای جهانی برای سوختهای فسیلی مواجهند. از منظر اکونومیست دو نیروی جدید در این بازی وجود دارد. یکی از این نیروها تغییرات در بازار انرژی است. با قیمت فعلی، شش کشور حوزه خلیج فارس، شامل قطر، عربستان سعودی، امارات متحده عربی، بحرین، کویت و عمان، میتوانند در طول پنج سال آینده ۵/ ۳تریلیون دلار درآمد کسب کنند. تحریمهای غرب علیه روسیه نحوه تجارت انرژی در جهان را تغییر میدهد. از آنجایی که تولید روسیه به سمت شرق جریان مییابد، خلیج فارس به تامینکننده بزرگتری برای غرب تبدیل خواهد شد.
در واکنش به بازارهای بسیار رقابتی انرژی، عربستان سعودی و امارات سرمایهگذاری در نفت را افزایش دادهاند و هدف بلندمدتشان باقی ماندن در این صنعت است، به طوری که از پایینترین هزینه و استخراج با کمترین آلایندگی بهرهمند شوند. آنها قصد دارند در میانمدت تولید را از ۱۳میلیون بشکه در روز در سال گذشته به ۱۶میلیون بشکه افزایش دهند. با کاهش انتشار گازهای گلخانهای و کاهش تقاضای جهانی برای نفت از سوی دولتهای جهان، سهم بازار آنها افزایش خواهد یافت. با گسترش پروژه میدان شمالی از سوی قطر در طول چند سال آینده، تولید گاز طبیعی مایع افزایش خواهد یافت؛ هدف تولید سالانه آن معادل ۳۳درصد کل گاز طبیعی مایع تجارتشده در سراسر جهان در ۲۰۲۱ است.
حتی با توجه به اینکه منابع انرژی، خلیج فارس را غنی میکند، و بر بار سنگین تثبیت آبوهوای جهان میافزاید، دومین نیروی در جریان، صفآرایی جدید قدرت در خاورمیانه است. در طول دهه گذشته ایران حوزه نفوذ خود را در سراسر کمربند شمالی شامل عراق، لبنان و سوریه افزایش داده است و با توجه به نزدیکتر شدن اغلب کشورهای حوزه خلیج فارس، واکنشها در اوج خود قرار گرفته است. این مساله در توافق ابراهیم، که میان اسرائیل و دو کشور عربی امضا شد، منعکس شده است. اکونومیست معتقد است این بلوک نوپا تا حدی در حال توسعه دفاع مشترکی است که احتمالا از فناوری اسرائیل استفاده خواهد کرد. این نیز شرطی است که تجارت میتواند این کشورها را در منطقهای با پیوندهای مرزی ضعیف ثروتمندتر کند. اسرائیلیها بیش از نیممیلیون سفر به امارات متحده عربی داشتهاند و کشورهای حوزه خلیج فارس امسال ۲۲میلیارد دلار در مصر سرمایهگذاری کردهاند. عربستان سعودی و اردن نیز ممکن است روزی به توافق ابراهیم بپیوندند. این بلوک همچنین در پی افزایش پیوندهای خود با سایر نقاط جهان است. در ماه فوریه، امارات یک قرارداد تجاری با هند امضا کرد. با توجه به افت بازارهای لندن و هنگکنگ به عنوان مراکز مالی، دوبی به دنبال تبدیل شدن به آخرین مرکز بازرگانی جهان است که در آن میتوان با هر کسی تجارت کرد.
عصر عدم ثبات
یک نتیجه آشکار این است که خلیج فارس با وجود امیدهای واهی برخی از استراتژیستهای آمریکایی مبنی بر محو شدن آن، احتمالا در دهههای آینده به همان اندازه که در قرن بیستم بود در امور جهانی (موثر) باقی خواهد ماند. در حوزه نفت و گاز سهم آن از واردات اروپا ممکن است از ۱۰درصد امروز به بیش از ۲۰درصد افزایش یابد. وزن ۶۰درصدی اقتصاد انرژی کشورهای خلیج فارس به بالاترین حد خود از ۱۹۸۱ رسیده است و افزایش بیشتری نیز خواهد داشت. در امور مالی نیز ذخایر ۳تریلیوندلاری و داراییهای دولتی این کشورها رشد خواهد کرد که منجر به سرمایهگذاری بیشتری در خارج خواهد شد. در زمینه دیپلماسی نیز انتظار میرود این کشورها نفوذشان را به فراتر از منطقه خود گسترش دهند؛ امارات متحده عربی درحال حاضر در شاخ آفریقا نفوذ دارد.
با وجود این، اکونومیست معتقد است تنها چیزی که دوران جدید با خود به ارمغان نخواهد آورد ثبات است، چراکه همان نیروهایی که پشت این فرصتها هستند بیثباتی ایجاد میکنند. تلاش برای ایجاد ترتیبی امنیتی که وابستگی کمتری به آمریکا داشته باشد، میتواند نتیجه معکوس دهد. مسابقه تسلیحاتی منطقهای که با رانت انرژی تقویت میشود، میتواند مانند رونق نفت دهه ۱۹۷۰ به انفجار هزینههای نظامی منجر شود. آخرین فصل از عصر سوختهای فسیلی میتواند شاهد حضور چین و هند نیز در منطقه باشد.
با اینحال بزرگترین منبع بالقوه بیثباتی در خانه نهفته است. کشورهای حاشیه خلیج فارس اکنون در تلاش هستند تا یک مسیر بغرنج اقتصادی را دنبال کنند. آنها قصد دارند تولید سوختهای فسیلی را برای ۲۰ سال یا بیشتر توسعه دهند و پس از ۲۰۴۵ آن را کاهش دهند. این هدف در تئوری به این صورت کار میکند: رانتهای هنگفت باید به سرعت در اقتصادهایی با فناوری پیشرفته مبتنی بر انرژی تجدیدپذیر، هیدروژن و سیستم نمکزدایی، مجددا سرمایهگذاری شوند. در عمل اما این هدف بسیار سرنوشتساز است؛ چراکه اگر کارساز باشد، اهداف اقلیمی توافق پاریس را بسیار دور از دسترس قرار میدهد. این کشورها معتقدند چشمانداز بلندمدتی برای مدیریت این تغییر در اختیار دارند. اما آنها مستعد سرکوب، پارتیبازی و پروژههای بیهوده هستند. یک خلیج فارس جدید درحال ظهور است، ولی بعضی چیزها تغییر نخواهد کرد؛ این منطقه همچنان بیثبات خواهد بود و نادیده گرفتن آن برای جهان غیرممکن است.